اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع)
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۵۶۸۰۲۳
به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از سایت لرستان توس، امام رضا (ع) در عصر امامت خویش با چند خلیفه عباسی معاصر بوده اند که تنها در زمان زمامداری مأمون شرایطی پدید آمد که امام را به موضع گیری وا داشت.
ده سال از امامت امام رضا (ع) با دوران خلافت هارون پدر مامون مقارن بود. هارون در سال ۱۷۵ هجری قمری، فرزندش، امین را که ۵ سال داشت به جانشینی خودش معرفی کرد و ۷ سال بعد با معرفی مأمون به جانشینی امین در تثبیت حکومت عباسی کوشید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در نهایت دو برادر با لشکرکشی علیهکدیگر در ری با هم درگیر شدند که در نتیجه آن لشکر امین شکست خورد و امین نیز در حادثه حمله چند مرد مسلح از پای در آمد و در نهایت مأمون حاکم شد.
مسأله ولایت عهدییکی از مهمترین اتفاقاتی که برای امام رضا علیهالسلام رخ داد، مسأله ولایتعهدی ایشان بود که شامل مسائل زیر است که باید مورد بررسی قرار گیرد: «چرا مأمون امام رضا علیه السلام را دعوت کرد؟ واکنش امام رضا علیه السلام در برابر دعوت مامون، وداع امام با قبر پیغمبر، خط سیر امام، سخنان امام در نیشابور، ورود امام رضا علیه السلام به مرو و طرح مساله ولایتعهدی ایشان از طرف مأمون، اهداف مامون از مساله ولایتعهدی و شروط امام برای پذیرش ولایتعهدی.»
چرایی دعوتاوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع) به اختصار گذشت. در این مدت امام رضا (علیه السلام) ساکت ننشسته و تا آنجا که قدرت و امکان داشت در بیداری مردم و توجه دادن آنان به اصول و مسائل تلاش های زیادی به انجام رساند. بنابراین امام نقشی مستقیم و مؤثر در بیداری مردم داشت که این خود باعث میشد مأمون با امام به مخالفت بپردازد. ولی از آنجا که:
اولاً میدانست دستگاه حاکمه از وجود یک رکن مهم علمیو معنوی که بتواند پشتوانه حل مشکلات مختلف باشد خالی است و این کمبود با وجود علمای موجود در دستگاه خلافت عباسیان تأمین نمیشد.
ثانیاً به این نکته پی برده بود که جامعه اسلامیمخصوصاً گروه کثیری از مردم آگاه و طرفداران آل علی توجه خاصی به علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، دارند و زمینه مساعدی از نظر معنوی در دلهای مردم نسبت به علویین وجود دارد. در نتیجه درصدد برآمد تا از این فرصت برای تثبیت حکومت بهره گیرد.
همچنین میخواست ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی امام رضا علیه السلام بتواند کارهای او را تحت نظارت قرار داده و محبوبیت و مقبولیت قابل ملاحظه ای در میان عده کثیری از مردم که امام رضا علیه السلام را دوست میداشتند به دست آورد و مخصوصاً چنین احترامی در جلب علاقهی شیعیان که تنها امام علیهالسلام را شایسته مقام رهبری مسلمین میدانستند و عباسیان را غاصب خلافت و حکومت میدانستند بسیار مؤثر بود.
به هر حال وضع سیاسی و اجتماعی آن روز طوری بود کهک تغییر کلی را در سطح دستگاه خلافت از نظر کیفیت برخورد با جناح های مخالف و ایجاد امواج جدیدی در افکار عامه ایجاد میکرد.
واکنش امام رضا علیهالسلام در برابر دعوت مأمونمأمون با در نظر گرفتن اوضاع مملکت و پس از مشورت با وزیرش، فضل ابن سهل، امام را به پایتخت دعوت کرد. گرچه ایشان از رفتن امتناع ورزید ولی مامون پی گیر بود و به ارسال دعوت نامه هایی پیاپی به امام ادامه داد و دست بردار نبود.
او در نهایت به امام نوشت:
جدت علی ابن ابی طالب در شورا شرکت کرد و عمر که خلیفهی وقت بود گفت ظرف سه روز باید اهل شورا تصمیم بگیرند و اگر بعضی از آنها تصمیم نگرفتند و یا از تصمیم اکثریت تمرد کردند ابو طلحهی انصاری مأمور است گردنشان را بزند.
با این کار مأمون میخواست بگوید الان تو در وضعی هستی که جدت بود و من در وضعی هستم که عمر بود. پس، از جدت پیروی کن. پس از این همه تهدیدهای مکرر و پیاپی امام رضا علیه السلام، پذیرفت تا به مرو سفر کند آنچه که میتوان درباره این سفر گفت این است که این سفر یک تبعید ناخواسته بود و بسیاری هم از این سفر به عنوان تبعید یاد کرده اند.
سرانجام امام رضا علیه السلام پس از تهدید های فراوان و مکرر، آماده رفتن شد.
وداع با قبر پیغمبرمحول سیستانی که از نزدیک شاهد این ماجرا بود چنین مینگارد:
هنگامیکه فرستاده مأمون وارد مدینه شد من نیز در مدینه بودم امام، علیه السلام، برای وداع با پیامبر، صلی الله و علیه و آله و سلم، وارد حرم شریف نبوی گردید. حضرت در حالی که با صدای بلند گریه میکرد چند نوبت با پیغمبر و مرقد پاک او خداحافظی کرد.
جلو رفتم و به امام سلام عرض کردم. پاسخ سلام من را داد. آن گاه امام را به خاطر سفری که در پیش داشت تهنیت گفتم؛ ولی آن حضرت فرمود: مرا به حال خود واگذار که من از جوار جدم خارج شده و در غربت از دنیا خواهم رفت.
در ادامه ابراز نارضایتی از سفر، امام هنگام بیرون رفتن از مدینه تمام اقوام و بستگان خود را فرا خواند و در جمع آنان فرمود بر من گریه کنید زیرا دیگر به مدینه بر نخواهم گشت.
امام در طول راه از حجاز به بصره رفت. تا بصره در هر شهری که میرفت به مناسبتی با مردم مذاکره میکرد. در ادامه از شهرهای خرمشهر، اهواز، اراک، ری، نیشابور و مرو عبور کرد.
سخنان امام در نیشابوردر مسیر حرکت امام سخنانی برای مردم ایراد فرمود که از مهم ترین آنها میتوان از سخنرانی ایشان در نیشابور یاد کرد. گفته میشود نیشابور در آن زمان مرکزیت علمیخاصی داشت و تقاضای شدیدی از طرف مردم و دانشمندان و عالمان نیشابور برای امام مطرح شد. امام در آنجا حدیث سلسله الذهب را، که به حدیث اخلاص و توحید هم مشهور است، برای مردم نقل فرمود:
کلمه لا الله الا الله حصار من است پس هر کس گواهی به آن بدهد داخل حصار من شده و کسی که داخل در حصار من شود از عذاب من ایمن خواهد بود.
پس از بیان این حدیث صد ها قلم از قلمدانهای طلای مرصع برای نوشتن آن بیرون آمد.
ورود به مرو و طرح مساله ولایتعهدیدر دهم شوال ۲۰۱ هجری امام به مرو وارد شد و از چند فرسخی شهر مرو مورد استقبال مأمون، فضل بن سهل و جمع کثیری از بزرگان آل عباس و علویان قرار گرفت. ایام به تندی میگذشت و عبدالله مأمون خود را میزبانی مخلص وانمود میکرد. این حضور امام در مرو و پذیرایی مأمون از او و اجازهافتن مردم برای ملاقات آن حضرت برایشان غیر منتظره بود و آنان را به کنجکاوی بیشتر وا میداشت. تا این که سر انجام مأمون نخستین گام را بردشت.
مأمون به حضور امام رضا، علیه السلام، آمد و با قیافه ای جدی و حق به جانب ابتدا چند سوال علمیرا مطرح کرد و با ایشان مشغول گفتگو شده هنگامیکه مجلس را آماده دید رو به امام، علیه السلام، کرد و گفت:
در فرزندان عباس و علی، علیه السلام، دقت نمودم، و بدون مطالعه این سخن را نمیگویم، فضل و برتری دانش و تقوای تو ای فرزند رسول خدا از همه بیشتر است و هیچ کس را من امروز سزاوارتر از تو برای ریاست تامه و خلافت و حکومت بر امت اسلام ندیدم. امروز برای من شکی باقی نمانده که از همه سزاوارتر و لایق تر شما هستید.
مأمون اصرار و تقاضای خودش را دوباره بیان کرد: پسر عمو! میخواهم از خلافت کنار روم و آن را در مسیر حقیقی اش قرار دهم. من خود اولین فردی هستم که با تو بیعت میکنم. و همچنان امام علیه السلام، امتناع نموده فرمود: اگر خلافت را خدا برای تو مقدور فرموده جایز نیست به دیگری ببخشی.
مأمون هم در مقابل اصرار میکرد ولی هرچه بیشتر اصرار میکرد کمتر نتیجه میگرفت و سر انجام وقتی دید امام از پذیرفتن این پیشنهاد سر پیچی میکند مقصود اصلی خود را به زبان آورد و گفت: ای فرزند رسول خدا، حال که خلافت را نمیپذیری باید ولایتعهدی را قبول نمایی تا پس از من خلافت برای شما خالص گردد.
امام گفت: به خدا قسم از زمانی که خدا مرا خلق نموده دروغ نگفته ام و در دنیا برای دنیا زاهد شده ام. از قصد تو اطلاع دارم.
مأمون گفت: قصد من چیست؟
و امام پس از گرفتن امان از مأمون بیان کرد: تو میخواهی مردم را نسبت به من بدبین کنی. میخواهی مردم بگویند علی ابن موسی الرضا در دنیا زاهد نبود، بلکه دستش به دنیا نمیرسید. آیا نمیبینید چگونه ولایتعهدی را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد.
مأمون عصبانی شد و گفت: طوری با من صحبت میکنی که ناراحت میشوم. گویا از قدرت و سطوت من در امانی. به خدا قسم اگر ولی عهدی را قبول نکنی مجبورت میکنم والا گردنت را میزنم: «و الا ضربت عنقک.» امام متوجه شد مأمون از قصدش هرگز دست بر نمیدارد و ناچار باید ولایتعهدی را بپذیرد.
اما این تمام ماجرا نبود، بلکه امام ولایتعهدی را پذیرفت ولی همراه با شروطی که بعدا بیان میشود.
اهداف مأمون از مسأله ولایتعهدیاز اصرار زیاد مأمون برای تحمیل مسأله ولایتعهدی بر امام رضا، علیه السلام، روشن میشود که اهداف مهمیرا از این کار دنبال میکرده است. قرائن و منابعی تاریخی که میتوان اشاره کرد چنین است:
الف. کاستن از تضاد علویان و عباسیان.
ب. فرو نشاندن نهضت ها.
ج. نظارت بر امام و محدود ساختن ایشان.
د. مخدوش ساختن قداست معنوی امام.
ه. مشروع جلوه دادن خلافت.
ر. به دست آوردن پایگاه مستحکم مردمی.
امام هم ولایتعهدی را بی شرط و شروط نپذیرفت و برای خود شروطی گذاشت. از جمله این که امام فرمود: «من در کارها مداخله نمیکنم.» این شرط امام برای قبول ولایتعهدی بود. از این رو امام به صورت عملی خودش را از مشارکت در کارهای حکومتی مبری دانست.
مراسم روز عید سعید فطرمسأله نماز عید فطر یکی از رخداد های مهم زندگی امام علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، پس از مسأله ولایتعهدی است. اهمیت این موضوع تا آنجا است که مأمون به صورت آشکار در برابر آن عکس العمل نشان داد و رازی را که همواره در مخفی نگه داشتن آن میکوشید نا خواسته افشا کرد. در تاریخ آمده است که:
هنگامیکه عید سعید فطر فرا رسید، مأمون به دلیل بیماری یا دلایل دیگری به علی ابن موسی الرضا، علیه السلام، پیغام داد تا نماز عید را بر پا کند. امام به فرستاده مأمون گفت به مأمون بگو شما شرایطی را که میان خودمان قرار کرده ایم میدانید؛ پس مرا از اقامه نماز معذور دارید.
[سرانجام] در نتیجه پافشاری های خلیفه، امام این پیشنهاد را پذیرفت ولی باز هم با قید و شرط. شرط امام این بود که نماز را با شیوه رسول الله، صلی الله علیه و آله، و امیر المومنین علی، علیه السلام، بجا آورد. مأمون شرط را پذیرفت و گفت هر طور مایل هستند بیرون آیند. تا این که سرانجام روز عید فرا رسید. مردم از ابتدای صبح هنوز آفتاب طلوع نکرده در کنار خانه امام دسته دسته میآمدند و تجمع میکردند. دستگاه خلافت تشریفات کاخ همه تلاش خود را صرف میکردند تا این مراسم از نظر ظاهری بسیار پرشکوه و سلطنتی جلوه کند.
امام از منزل بیرون آمد و همه چشمهایی که به خانه امام دوخته شده بودند منظره ای شگفت انگیز مشاهده کردند. امام در حالی که خود را خوشبو کرده و ردایی بر دوش انداخته بود برای اقامه نماز بیرون آمد. ایشان عمامه سفیدی بر سر بسته بود و دو طرف آن از سر و پشت گردنش آویزان بود. عصایی بر دست داشت و با پایی برهنه گامهایش را با طمأنینه و وقار بر میداشت. اصحاب امام با مشاهدة چنین وضعیتی به تبعیت از امام، خودشان را به همان شکل در آورده و به تبع ایشان تکبیر سر میدادند. به ناچار سواره نظام و مقام های حکومتی نیز از اسب های خود پیاده شدند و با کندن کفش های خود فریاد تکبیر سردادند. این وضعیت از یک سو و گریه شوق مردم از سوی دیگر فضای بی نظیری را بر شهر مرو حاکم کرده بود. امام در جلوی حیاط خانه تکبیر دوم را گفت و جمعیت حاضر همهک صدا تکرار کردند: الله اکبر. شخصیت ها و بزرگان لشکری و کشوری که مجهز و مسلح بودند، دیدند ظاهر وارستة آنها هیچ شباهتی به ولیعهد مسلمین ندارد و این رویارویی رسوایی است و بی آبرویی.
فضل ابن سهل که دید اگر امام با چنین وضعیتی خود را به محل نماز برساند و سپس بخواهد با مردم سخن بگوید، مردم شهر مرو از خواب غفلت بیدار شده، حادثه ای برای حکومت رخ خواهد داد با سرعت هرچه تمام خود را به مأمون رساند و گفت:
اگر امام با همین وضع به محل برسد آشوب به پا خواهد شد و ما همه از جان خویش بیمناک هستیم.
مأمون بی درنگ دستور داد امام را از نیمه راه باز گردانند. از این رو به امام گفتند ما میدانستیم که شما را به زحمت انداختیم و دوست نداریم رنجی به شما برسد. پس بازگردید و همان کسی که پیش از این با مردم نماز میخوانده نماز را برگزار خواهد کرد.
امام کفش هایش را پوشید و بر مرکب خویش سوار شد و به خانه برگشت در بازگشت با اندوه بسیار میفرمود: خدایا اگر گشایش من از وضعیت کنونی ام به مرگ من است هم اینک در آن تعجیل فرما.
مأمون پس از این قضیه بسیار ترسید و حکومت خود را با وجود امام در خطر دید. پس سیاستی جدید را در پیش گرفت. فضل ابن سهل وزیر و فرمانده نیروهای مسلح مأمون نخستین قربانی این سیاست جدید بود. اما تنها این مأمون را راضی نمیکرد. او به دنبال از بین بردن مسألة ولایتعهدی بود نه فضل ابن سهل، پس باید منتظر اتفاقات جدیدی بود. پاک کردن مسأله ولایتعهدی هم به هیچ راهی تا زمان وجود امام ممکن نمیشد. پس در نگاه مأمون یگانه راه حل، حذف امام رضا علیهالسلام، بود.
اما چگونه میتوانست رسماً و آشکارا امام را بکشد یا او را به خیانت به دستگاه حکومتی متهم و یا شیوه قتل فضل را دوباره به کار گیرد. هیچ یک از اینها با تدبیر سیاسی مأمون سازگار نبود. کسی نمیدانست مأمون چه میکند ولی برای همه تحلیلگران روشن بود که مأمون چند اصل را زیر نظر گرفت:
الف. از میان بردن امام برای پایان دادن به مسأله ولایتعهدی.
ب. دور نگاه داشتن دامان خود از قتل امام.
ج. استفاده سیاسی جدید در حد امکان از رحلت امام.
و سرانجام چنین شد. مأمون کار خود را کرد و امام را به شهادت رساند. امام رفت و ملتی را داغدار غم خویش ساخت.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: خلافت امام رضا مأمون امام رضا علیه السلام علی ابن موسی الرضا امام رضا ع
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۵۶۸۰۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حقیقت بندگی خدا در بیان امام صادق(ع)
سخنران حرم مطهر بانوی کرامت حقیقت بندگی خدا را در مالک ندانستن خود نسبت به آنچه خدا به او عطا کرده و اشتغال به اطاعت از امر و نهی خدا دانست. - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، حجتالاسلام والمسلمین مرتضی آقاتهرانی در محفل معارفی شب شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام در حرم مطهر بانوی کرامت، ضمن اشاره به ویژگیهای اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و مقام امامت در آیات و روایات با بیان این که مقام امامت از تمام مقامهای نبوت و رسالت بالاتر است، اظهار داشت: حضرت ابراهیم پس از عبور از آزمونهای سخت الهی به مقام امامت نائل آمدند.
وی در ادامه با بیان این که امام در عبودیت و بندگی، شجاعت و تدبیر والاترین انسان است، به مقام عبودیت از دیدگاه امام صادق علیهالسلام اشاره کرد و افزود: امام علیهالسلام در مقام تربیت به همه چیز واقف است، به هر چیزی در جای خود توجه داشته و عدالت والای ایشان مانع واکنش نابجاست.
سخنران حرم مطهر بانوی کرامت به جایگاه عمل در آموزههای دینی اشاره و عمل صالح را مکمل ایمان توصیف کرد و ابراز داشت: توسل به درگاه الهی با تمسک به اهلبیت علیهمالسلام و آبروی ایشان، گرهگشای مشکلات و حرکت انسان در تقرب به ذات اقدس الهی است.
وی به دیدار عنوان بصری و امام صادق علیهالسلام اشاره و بندگی خدا را از برجستهترین کلیدواژههای تجلی اخلاق اسلامی دانست با تأکید بر این که انس و جن برای چیزی جز بندگی خدا خلق نشدهاند، اذعان داشت: امام صادق علیهالسلام در پاسخ به سؤالی دررابطهبا حقیقت بندگی میفرمایند؛ «أن لا یَرَی العَبدُ لِنَفسِهِ فیما خَوَّلَهُ اللّه ُ إلَیهِ مُلکا؛ لِأنَّ العَبیدَ لا یَکونُ لَهُم مُلکٌ، یَرَونَ المالَ مالَ اللّه ِ یَضَعونَهُ حَیثُ أمَرَهُمُ اللّه ُ تَعالی بهِ، و لا یُدَبِّرَ العَبدُ لِنفسِهِ تَدبیرا، و جُملَةُ اشتِغالِهِ فیما أمَرَهُ اللّه ُ تَعالی بهِ وَ نَهاهُ عَنهُ ··· فهذا أوّلُ دَرَجَةِ المُتَّقینَ»
آقاتهرانی تصریح کرد: در نگاه امام صادق علیهالسلام حقیقت بندگی سه چیز است: این که بنده در آنچه خداوند به او عطا فرموده است برای خود مالکیتی در نظر نگیرد؛ زیرا بندگان [واقعی خدا] مالک چیزی نیستند، مال را متعلّق به خدا میدانند و آن را هر جا که خداوند عزوجلّ فرمان داده است، به مصرف میرسانند.
سخنران محفل معارفی حرم مطهر با بیان این که حتی زیبایی انسان نیز متعلق خودش نیست و تنها امانتی الهی است که باید در جای درست هزینه شود، خاطرنشان کرد: در مبانی اسلام انسان حتی مالک نفسش نیست و نمیتواند خودکشی کند.
وی ضمن ارائه مثالهایی دررابطهبا عدم ملکیت انسان، متصدی بانک را بارزترین مثال برای تبیین عدم ملکیت بر سرمایهای که به دستش میرسد، دانست و گفت: بنده واقعی در عین برنامهریزی برای خود تدبیر و چارهاندیشی نمیکند و در عین تلاش نتیجه هرچه باشد را میپذیرد.
سخنران حرم مطهر بانوی کرامت خاطرنشان کرد: تمام اشتغال بنده واقعی خدا به چیزهایی است که خداوند عزوجلّ او را به انجام آنها فرمان داده یا از آنها بازداشته است و این نخستین درجه پرهیزگاران است.
وی اظهار داشت: انسانی که هیچگاه نسبت به چیزهایی که دارد، خود را مالک نمیداند، فخرفروشی نمیکند و بهراحتی وارد میدان انفاق میگردد؛ کسی که در عین انجاموظیفه و تلاش تدبیر امور را به خدا واگذارد، تحمل مصیبتهای دنیا برایش آسان خواهد بود.
آقاتهرانی با تأکید بر این که اگر اشتغال انسان به امر و نهیهای الهی باشد، هیچگاه خود را گرفتار دلمشغولیها و درگیریهای دنیا نمیسازد، یادآور شد: وقتی خداوند بندهاش را به این سه ویژگی بندگی بیاراید؛ دنیا، شیطان و اهل دنیا برایش خار میگردد و هیچگاه به دنبال انباشت سرمایههای دنیا و فخرفروشی حرکت نمیکند و عمرش را به بطالت نمیگذراند.
انتهای پیام/